مهمانی خداست زمین تا به کهکـشان تاکه ستاره ریـسه زند نـقـشآسـمـان
حـول و ولا فـتـاده به جـان ستارگـان جن وملک به دور سرشاِنیکاد خوان
تا که دوباره رحمت خود را نشان دهد
کارپیـمبـراست به گوشـش اذان دهد
ای گـوشۀ نگـاه تو پشت و پـنـاه خلق ای کهفقط به دست تو بوده صلاح خلق
ای روشنـایی شب و روزسیـاه خلـق بخشیده شد به یُمن حضورت گناه خلق
محکمترین بهـانۀ بـاران خوش آمدی
ای آرزوی مردمکنعـان خـوش آمدی
با خوندل گرفـتهام ایندفعه هم وضو خود را دهم به شیوه عشاق شست و شو
ای گـوشـۀ نـگـاه تـو بـر عـالـم آرزو وقتیکه روحمان به سیاهی گرفته خو
خیری نمیرسد ز دعـاهای نیمه جان
آقا خـودت بیا ودعـای فـرج بـخـوان
بیصاحبیم حضرتصاحب شتاب کن ما تـشنـۀ حضور تـوأیم فـکـرآب کن
کـاخ یـزیـدیـان زمـان را خـراب کـن بر روی لشکر عجـمیات حساب کن
ما مردمان کـشور سلـمان و مـیـثـمیم
تاآخرین نفـس به خـدا پـای پرچـمـیم
پلکی به هم زدیم و جـوانی ما گذشت شکـر خـدا جـوانـی ما با شما گـذشت
روزی کـنارگـنـبدزرد رضا گـذشت روزی به حسرت سفر کـربلا گذشت ای بامـرام عـیـدی ما را عـطـا نـمـا
آقا بـرات کـربوبـلا را عـطـا نـمـا
اصلابگوکه آتش هجران کجاومن؟ اصلا بگوکه حال پریشان کجا ومن؟ اصلا بگوکه خانه خوبان کجا و من؟ اصلابگوکه سربه بیابان کجا ومن؟
گفـتیم جان بخواهی اگرسرمیآوریم
« بازیگریم » بسکه ادا در میآورم